عشق من
دوشنبه 91 آذر 20 :: 11:28 عصر :: نویسنده : ریحانه
ایها الناس ، عشق یعنی چه؟ دختری گفت : اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و ز خم و تاول کف دست پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب ، این به تو نیامده است رهروی گفت: کوچه ای بن بست سالکی گفت: راه پر خم و پیچ در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف ، دیگر هیچ دلبری گفت: شوخی لوسی است تاجری گفت : عشق کیلو چند؟ مفلسی گفت: عشق، پرکردن شکم خالی زن و فرزند شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه شیخ گفتا: گناه بی بخشش واعظی گفت : واژه بی معناست زاهدی گفت: طوق شیطان است محتسب گفت: منکر عظما است قاضی شهر عشق فرمود: حد هشتاد تازیانه به پشت جاهلی گفت: عشق را عشق است پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آواز آن ز دور خوشست دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست چون که بالا گرفت بحث و جدل بین آن قیل و قال من دیدم طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم موضوع مطلب : |
منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 38435
|
|